آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 29 روز سن داره

آرشیدا فرفرک مامان و بابا

مهربانترین خدا

امروز داشتم یه کتاب می خوندم که خیلی ذهنم را مشغول کرده ،کتاب جالبی بود با عنوان "روی ماه خدا وند را ببوس "به قلم مصطفی مستور حسابی ذهنم درگیر این جملات شده : خداوند برای هرکس همون قدر وجود داره که به خداوند ایمان داره .این یک رابطه دوطرفس .خداوند بعضی ها نمی تونه حتی یه شغل ساده برای مومنش دست و پا کنه یا زکام ساده را بهبود بده چون مومن به چنین خداوندی توقعش از خداوندش از این مقدار بیشتر نیست .خداوند آن شبانی که با موسی مجادله می کرد البته با خداوند موسی و ابراهیم همسنگ نیست و خداوند ابراهیمی که از شدت ایمان در آتش میره یا تیغ بر گلوی فرزندش می کشه البته که از خداوند آن شبان بزرگتر و قویتره اما حتی چنین خدائی در برابرخداوند علی به طرز غری...
25 شهريور 1391

فرفرک و شغل آینده

شنبه ١١/٦/ وقتی رفتم خونه دیدم دخترم دیگه فرفرک نیست !قضیه از این قراره که مدتی بود  تصمیم داشتیم موهای آرشیدا گلکم را کوتاه کنیم حتی یه بار از پیرایش کودک وقت گرفتم و  با بابا منصور و مامان منیر وآرشیدا رفتیم اونجا و وقتی با مقاومت دخترم روبرو شدیم موهاشو کوتاه نکردیم فقط آرایشگر بیچاره که هر ترفندی زد و نتونست آرشیدا را راضی کنه موهای دخترم را شونه زد و همین شد که موهای فرفرک آرشیدا شکل گرفت ولی دیروز ظهر که رفتم خونه دیدم بابا اسی آرشیدا را برده خونه مامان فاطمه و یه آرایشگر برده بود خونه و به موهای دختر گلم سر و سامان داده بود و تازه، سر آرشیدا را با شامپو شسته بود !!!!!!!خلاصه خیلی خوشکل شده بود .و جالبتر اینکه فهمید...
16 شهريور 1391

گفته باشم !

دیروز داشتم برای آرشیدا کلی شرط و شروط می ذاشتم : اگه انگشتت را نکنی توی دهنت ،باهم فردا میریم پارک ،ولی اگه بکنی از پارک خبری نیست ، گفته باشم . شب موقع خواب آرشیدا بهم گفت:مامان، اگه برام کتاب نخونی از خواب خبری نیست، گفته باشم ! بعضی وقتا یادم میره که فقط دو سالشه ! امان از وقتی که یه لحظه توی فکر باشم و ساکت یه گوشه بشینم .همون موقع آرشیدا میاد و با مهربونی می گه مامان چته؟ چی شدی هان  ؟ ...
8 شهريور 1391

مکیدن انگشت

نازدونه من آخه چرا انگشتت رو می خوری ؟این روزا کلی فکرمون رو مشغول کردی .آخه یکی نیست بگه آخه این همه چیز خوشمزه برای خوردن هست ولی تو همچنان بر مکیدن انگشت اصرار داری . 3روزه که من و بابائی تصمیم گرفتیم این عادت را از سرت بندازیم .علیرغم مخالفت همه که کلی از این کارت خوششون میاد ولی ما یه لاک بیودرما بدون ضرر و مناسب برای کودک زیر 3سال خریدیم تا انگشتت تلخ بشه و دیگه نخوری که عاقبت این کار فقط برای یک روز خوب بود ولی از روز دوم با بد اخلاقی و عصبی شدن تو روبرو شدیم تازه فرقی نکرده توی خواب می خوریش .دیشب گفتم شاید تلخی لاک از بین رفته که داری انگشتت را می مکه که انگشتت را امتحان کردم دیدم مثل زهر مار تلخه و نمی دونم چه لذتی داره که با وجود ...
1 شهريور 1391

بابا جونم روزت مبارک !

    اشکهای دیگران را مبدل به نگاههای پر از شادی نمودن بهترین خوشبختی است.                                                                                              ...
1 شهريور 1391

سفرنامه

سلام و صد سلام به همه دوستای گلم و به دخترم که حتما دیگه برای خودش خانومی شده که می تونه این نوشته ها را بخونه ! یه مدتی تقریبا دو هفته رفتیم جواهر ده- ییلاق مازندران - هم یه حال و هوائی عوض کردیم و هم کلی خوش گذروندیم جای همه خالی بود خیلی هوا خوب بود و دوهفته رویایی رو گذروندیم . 7/5/91 اولین روز سفر رفتیم چالوس و از اونجا به کلار دشت ،اونجا یه شب موندیم مسیر چالوس تا کلاردشت واقعا قشنگ بود و خود کلاردشت هم خوب بود ولی یه کمی گرم بود .متاسفانه آرشیدا آب و هوای شرجی بهش نمی سازه و یه کمی از نظر مزاجی به هم ریخته بود و البته ماهم که تجربه سفر کیش را داشتیم تصمیم گرفتیم هر چه زودتر بریم جواهر ده تا دخترم خوب بشه . 8/5/91 ...
25 مرداد 1391
1